چکاوک بی تو خاموشم
چکاوک بی تو غمگینم
سکوت دشت.ناهنجار و سهم انگیز
چکاوک سینه از اندوه و غم لبریز
سحر نزدیک
سپیده ناب و شوق آلود
شمیم سبزه ها پیچیده در شکری خمار آلود
چکاوک آسمان تا خانه ی خورشید
آبی روشن و صاف.
هراز گاهی اگر ابری سر از دامن کشد بیرون.
ز چشمش تا بغلطد اشک
خود بر سبزه در غلطد
چکاوک نغمه ی شوقی،سرودی.
تا گل حسرت سر عریان
برون آرد سحر از خواب.
نظرات شما عزیزان: