رستنی ها کم نیست،
من و تو کم بودیم،
خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم!
گفتنی ها کم نیست،
من و تو کم گفتیم،
مثل هذیان دم مرگ،
از آغاز چنین درهم و برهم گفتیم.
دیدنی ها کم نیست،
من و تو کم دیدیم،
بی سبب از پاییز
جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم.
چیدنی ها کم نیست،
من و تو کم چیدیم،
وقت گل دادن عشق روی دار قالی ،
بی سبب حتا پرتاب گل سرخی را ترسیدیم.
خواندنی ها کم نیست،
من و تو کم خواندیم،
من و تو ساده ترین شکل سرودن را در معبر باد
با دهانی بسته وا ماندیم
من و تو کم بودیم،
من و تو اما در میدان ها
اینک اندازه ی ما می خوانیم!
ما به اندازه ی ما می بینیم!
ما به اندازه ی ما می چینیم!
ما به اندازه ی ما می گوییم!
ما به اندازه ی ما می روییم!
من و تو
کم نه، که باید شب بی رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم!
من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه، که می باید با هم باشیم!
من و تو حق داریم
در شب این جنبش نبض آدم باشیم!
من و تو حق داریم
که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم!
گفتنی ها کم نیست!
نظرات شما عزیزان: